الهام ظریفیان | شهرآرانیوز؛ کودکی را تصور کنید که در خانهای خاموش و ساکت، اما در عین حال پر از هول، ترس و اضطراب بزرگ میشود. خانهای که والدین در آن مدام با هم قهر میکنند، آن هم قهرهای طولانیمدت. طوری که انگار رسم خانه بر قهر کردن است.
خانهای که لبخندهایش نصفه نیمه است، نگاههایش سرد است و آنها که قرار است پایگاه امن آن کودک باشند مدام در چرخه جنگ قهر و آشتی گرفتارند. قهر کردن والدین، شاید برای خودشان تنها یک اختلافنظر معمولی باشد، اما برای فرزندانی که در دل این کشمکشها رشد میکنند، مثل زخمی است که دیر یا زود، ردی پر از آسیب و ناامنی بر مغز و قلبشان بر جا میگذارد.
ردی که مسیر زندگی آنها را تغییر میدهد، بیآنکه حتی خودشان متوجه باشند. در این مطلب که با همراهی دینا جانعلیپور روانشناس و رواندرمانگر کودک و نوجوان تهیه شده است، نگاهی به همین تأثیرات انداختهایم. با ما همراه باشید.
این سه مدل، رفتارهای مقابلهای هستند که همه ما آدمها در تمام سنین انجام میدهیم. کدام مدل به ما در حل مشکلات کمک میکند؟ هیچکدام. سبک رفتاری والدینی که مدام با هم قهر میکنند، مدل اجتنابی است. آنها با این رفتار در واقع دارند به بچه پیامی را میدهند، اینکه زبان ارتباطی ما، قهر کردن است، تو هم هر چیزی را که میخواهی با قهر کردن میتوانی به دست بیاوری؛ و بعد میبینیم همین والدین در اتاق درمان شکایت میکنند که بچهشان مدام توی اتاقش هست و قهر میکند.
حالا برویم سراغ اینکه قهر کردن چه حسی را به طرف مقابل میدهد. اصولا هر رفتار ما یک پیام دارد و یک فراپیام. زمانی که قهر میکنیم، پیامی که میخواهیم به طرف مقابل برسانیم چیست؟ اینکه من از تو ناراحتم، اما فراپیامی که به او میدهیم چیست؟ اینکه من تو را رها میکنم، طردت میکنم و در واقع توجه و دوستداشتنم را به راحتی از تو میگیرم. مثلا وقتی والدین به فرزندانشان میگویند: کلاهت را بپوش سرما نخوری، بیرون سرد است، پیام این است که مراقب خودت باش، اما فراپیامی که به مغز بچه میدهند این است که دنیا جای خطرناکی است، خطر همیشه در کمین است و تو باید همیشه مراقب همه چیز باشی.
اما چه دلیلی دارد که والدین چنین رفتاری را انتخاب میکنند؟ دلیلش این است که مهارتهای جرئتمندی و ارتباط مؤثر را یاد نگرفتهاند. گفتیم هیچکدام از سه مدل رفتار مقابلهای معمول درست نیست، اما رفتار درست چیست؟ رفتار جرئتمندانه. رفتار جرئتمندانه یعنی اگر میبینیم در یک شرایط میزان خشممان بالاست چند دقیقهای فضا را ترک کنیم، اما بعد که آرام شدیم برگردیم و درباره آن موضوع صحبت کنیم. رفتار جرئتمندانه یعنی مهارت گفتوگو کردن. یعنی اینکه بتوانیم از احساس، نیاز و خواستهمان حرف بزنیم.
برای اینکه ببینیم قهرهای طولانی پدر و مادر چه آسیبهایی را برای فرزندان ایجاد میکنند، ابتدا باید با سه مدل رفتاری که ما آدمها در مقابل چالشها و مشکلات زندگی داریم آشنا شویم: تسلیم شدن:
یعنی دستهایمان بالاست و هرچه طرف مقابل میگوید را میپذیریم. برای مثال وقتی شوهر به زن میگوید تو بیعرضه و تنبلی و به هیچ دردی نمیخوری، اگر خانم در حالت تسلیم باشد، میگوید: آره راست میگوید من بیعرضهام و حق با اوست.
اجتناب یعنی فرار کردن. یعنی اصلا موقعیتی را ایجاد نمیکنیم که بخواهد جر و بحثی ایجاد شود. مثل آنهایی که تا میبینند اوضاع کمی به سمت جروبحث میرود سریع خانه را ترک میکنند، اصلا نمیخواهند حرف بزنند یا قهر کنند.
جبران افراطی یعنی وقتی زن یا شوهر در جروبحث به همسرش میگوید بیعرضه، طرف مقابل یا حمله میکند مثلا جیغوداد میکند و رفتارهای پرخاشگرانه انجام میدهد یا مهرورزی بیش از حد میکند برای اینکه به طرف مقابلش ثابت کند که نه این چیزی که تو میگویی، من نیستم.
اولین آسیبی که مامان و بابا با قهرشان به بچه منتقل میکنند، احساس اضطراب است. بچه مخصوصا در سنین پایینتر عملا مقصر همه چیز را خودش میداند. فکر میکند باید یک کاری انجام بدهد و مامان و بابا را نجات بدهد. یا تقصیر او بوده که مامان و بابا قهر کردهاند. چون وقتی والدین با هم قهر میکنند عملا حوصله بچهها را هم ندارند.
اضطراب شدیدی به بچهها منتقل میکنند که شماها مقصرید یا شما باید کاری کنید که رابطه ما درست شود. در واقع القای گناه برای بچهها اتفاق میافتد. بهویژه وقتی یک والد جلوی بچه از والد دیگر بد میگوید و گله و شکایت میکند که اگر تو نبودی من یک لحظه در این زندگی نمیماندم.
تصور کنید یک کودک در خانوادهای هستید که والدینتان با هم قهرهای مدام و طولانی میکنند. به عنوان یک بچه چه احساسی پیدا میکنید؟ اینکه آنها به عنوان والدین و پایگاه امن اولیه من بلد نیستند از پس مشکلات خودشان بربیایند و مشکلات و اختلاف نظرات خودشان را حل کنند.
این شما را پر از اضطراب و ترس نمیکند؟ وقتی آن پناهگاه امن خودش بلد نیست زندگی خودش را راه ببرد و از پس مشکلات زندگی خودش بربیاید، چطوری قرار است از شما مراقبت و محفاظت کند؟ این در دنیای روانی یک کودک خیلی ترسناک است و باز میتواند باعث به وجود آمدن استرس و اضطراب شود.
آسیب بعدی این است که با قهر کردن به طور عملی به فرزندمان یاد میدهیم که زبان حل مشکل و زبان ارتباط قهر کردن است. این برایش الگویی میشود که تا پایان عمر در تمام روابطش آن را پیاده کند.
افت تحصیلی و کاهش آستانه تمرکز و توجه یکی از آسیبهای معمول در بچههایی است که سیستم ارتباطی والدینشان قهر کردن به ویژه قهرهای طولانیمدت است. چون مدام در حال دست و پنجه نرم کردن با استرس و اضطراب مزمن هستند. در این شرایط آمیگدال به صورت پیوسته در حالت (بخش درونی مغز که مسئول هیجانات و بقای ماست) برانگیخته قرار میگیرد و در این حالت فعالیت قشر پیش پیشانی که مسئول کارکردهای شناختی مغز مانند تمرکز و توجه و حافظه است پایین میآید. وقتی در شرایط اضطرابی و استرس هستیم راهحلهای درستی به ذهنمان نمیرسد و تصمیمهای منطقی و آگاهانه نمیتوانیم بگیریم. در بچهها به ویژه در نوجوانان این منجر به افت تحصیلی و پرخاشگری در مدرسه میشود.
دلبستگی یعنی پیوند عاطفی و عمیقی که کودک از لحظه به دنیا آمدن با مراقب اولیهاش دارد. او حتی در دوران جنینی با والد اولیه که اصولا مادر است ارتباط عاطفی عمیقی برقرار میکند. این دلبستگی یک پیام به کودک میرساند: تو از یک جای گرم و نرم که شکم مامان است، آمدهای به دنیایی که سروصداها و محرکهای مختلفی وجود دارد و این دلبستگی به تو ثابت میکند که دنیای جدیدی که واردش شدهای چقدر قابل اعتماد یا برعکس چقدر وحشتناک و خطرناک است و چقدر تو باید مراقب این آسیبها و خطرها باشی.
والدینی که با هم قهر میکنند و نمیتوانند سبک رفتاری کارآمد و جرئتمندانه را داشته باشند به دلبستگی بچهها آسیب میزنند. چون قهر کردن در عمل یعنی من توجه و محبتم را از طرف مقابلم میگیرم. دلبستگی همان عشق، محبت، توجه و دوست داشتن بیقید و شرط است و والدین با قهر کردن به تمام اینها آسیب میزنند.
یعنی به کودک پیام میدهند که اگر تو هم کار بدی کنی، من باهات قهر میکنم، دیگر دوستت ندارم. این میشود دوست داشتن و پذیرش با قید و شرط. اگر تو کار بدی کنی، من توجه، دوست داشتن، محبت، نگاه، حمایت و همه چیزم را از تو میگیرم.
وقتی مامان و بابا با هم قهر میکنند بچه با خودش میگوید من باید کاری کنم که اینها آشتی کنند. درحالیکه در واقعیت اینطور نیست. آن بچه چهکار میتواند بکند؟ بنابراین حس بیکفایتی در او شکل میگیرد که من نمیتوانم هیچ کاری برای رابطه مامان و بابا کنم، من به هیچ دردی نمیخورم. عزت نفسش پایین میآید و میتواند در سنین نوجوانی و مدرسه باعث گوشهگیر بودن او و فراری بودن از اجتماع و روابط شود. بچه این فرار کردن و اجتناب کردن را از پدر و مادرش یاد گرفته است.
وارد رابطه صمیمانهای نمیشود که مبادا به اختلافی بخورد و مبادا بخواهد قهر کردن و رهاشدگی را مجددا تجربه کند. حتی میتواند سیستم دفاع روانی او را ضعیف و به قهر حساس کند. نتیجه این است که در آینده هرکاری و هر هزینهای را انجام میدهد برای اینکه کسی که برایش اهمیت دارد یا حتی اهمیت زیادی هم ندارد با او قهر نکند و تنهایش نگذارد.
وقتی دعوا و جروبحثی بین والدین پیش میآید، آنها باید حتما با بچه صحبت کنند و مثلا بگویند که ما یک اختلاف نظری داریم و، چون احساس عصبانیتمان یا غم بین ما بزرگ شد، سر همدیگر داد زدیم. این کار درستی نیست، ما نتوانستیم احساس عصبانیتمان را کنترل کنیم، اما ما هر دو عاشق تو هستیم، تو را دوست داریم و هیچی از عشق و دوست داشتن ما نسبت به تو کم نشده است.
حتما باید با بچهها این صحبت بشود تا آنها این اطمینان را پیدا کنند که قضیه بین آن دو اتفاق افتاده و او تقصیری ندارد و نیازی هم نیست کاری انجام دهد. آنها خودشان میتوانند از پس خودشان بربیایند و مشکل را بین خودشان حل کنند.
نمیتوانیم به والدین بگوییم با هم قهر یا دعوا نکنید. چون غیرممکن است. قهر، دعوا و جروبحث در تمام خانوادهها هست. ولی نکتهای که باید بدانیم این است که همانطور که بچه جروبحث و قهر کردن والدینش را میبیند، آشتیکردن و گفتوگو کردن و تلاش برای آشتیشان را هم ببیند. اغلب والدین دعوا و قهر را جلو بچه دارند ولی آشتی را در خلوت خودشان انجام میدهند. این اشتباه است. بچه باید ببیند که والدینش به عنوان دو انسان ممکن است با هم به تعارض برسند، اما با هم گفتوگو میکنند، تعارض را حل میکنند و با هم آشتی میکنند.
بعضی والدین میگویند ما جلو بچه قهر نمیکنیم و رفتارمان را طبیعی نشان میدهیم. در حالی که سیستم آمیگدال مغز یا همان شاخکهای حسی و هیجانی خیلی باهوش است. بچه میتواند بفهمد آیا والدینش در سطح عاطفی با هم آشتی کردهاند یا نه از روی ظاهرسازی. پس چنین والدینی در واقع خودشان را گول میزنند.